عشق پاييزي من

عاشق باش

بهار-بيست دات كام   تصاوير زيبا سازی وبلاگ    www.bahar-20.comچطور بگم که دلتنگ توام تویی که مونس شب های دل بی قراری ام بودیبهار-بيست دات كام   تصاوير زيبا سازی وبلاگ    www.bahar-20.com
بهار-بيست دات كام   تصاوير زيبا سازی وبلاگ    www.bahar-20.comچطور بگم که باغ دلم به غم نشسته واز دوری تو دلتنگ شده؟بهار-بيست دات كام   تصاوير زيبا سازی وبلاگ    www.bahar-20.com
بهار-بيست دات كام   تصاوير زيبا سازی وبلاگ    www.bahar-20.comچطور بگم که وجود تو... گرمای صدای دلنشین توبه من آشفتهبهار-بيست دات كام   تصاوير زيبا سازی وبلاگ    www.bahar-20.com
بهار-بيست دات كام   تصاوير زيبا سازی وبلاگ    www.bahar-20.comزندگی می بخشه؟بهار-بيست دات كام   تصاوير زيبا سازی وبلاگ    www.bahar-20.com
بهار-بيست دات كام   تصاوير زيبا سازی وبلاگ    www.bahar-20.comچطور بگم که این دل بی طاقت بهانه تو را می گیرد؟بهار-بيست دات كام   تصاوير زيبا سازی وبلاگ    www.bahar-20.com
بهار-بيست دات كام   تصاوير زيبا سازی وبلاگ    www.bahar-20.comچطور بگم که دستانم گرمی دستانت را می خواهد؟بهار-بيست دات كام   تصاوير زيبا سازی وبلاگ    www.bahar-20.com
بهار-بيست دات كام   تصاوير زيبا سازی وبلاگ    www.bahar-20.comای تنهاترین ستاره زندگی منبهار-بيست دات كام   تصاوير زيبا سازی وبلاگ    www.bahar-20.com
بهار-بيست دات كام   تصاوير زيبا سازی وبلاگ    www.bahar-20.comپشت پنجره دل تنگم به انتظار لحظه با تو بودن می مانمبهار-بيست دات كام   تصاوير زيبا سازی وبلاگ    www.bahar-20.com
بهار-بيست دات كام   تصاوير زيبا سازی وبلاگ    www.bahar-20.comتا با آمدنت دل بی قرارم را آرام کنیبهار-بيست دات كام   تصاوير زيبا سازی وبلاگ    www.bahar-20.com

نوشته شده در سه شنبه 11 مهر 1390برچسب:عاشق , معشوق,ساعت 11:39 توسط میلاد| |

نوشته شده در پنج شنبه 7 مهر 1390برچسب:,ساعت 10:33 توسط میلاد| |

من ميلاد فشخورانيي

نوشته شده در پنج شنبه 7 مهر 1390برچسب:,ساعت 10:33 توسط میلاد| |

مهربانم..ای خوب

 

یاد قلبت باشد..یک نفر هست که اینجا بین آدم هایی که همه سرد و غریبند با تو تک و تنها

 

به تو می اندیشد و کمی دلش از دوری تو دلگیر است

 

مهربانم..ای خـوب

 

یاد قلبت باشد..یک نفر هست که چشمش به رهت دوخته بر در مانده و شب و روز دعایش

 

اینست:زیر این سقف بلند هر کجایی هستی به سلامت باشی و دلت همواره محو شادی

 

و تبسم باشد

 

مهربانم..ای خوب

 

یاد قلبت باشد یک نفر هست که دنیایش را همه هستی و رویایش را به شکوفایی احساس

 

تو پیوند زده و دلش میخواهد لحظه ها را با تو به خدا بسپارد

 

مهربانم..ای یار

 

یاد قلبت باشد یک نفر هست که با تو به خداوند جهان نزدیک است و به یادت هر صبح گونه

سبز اقاقی ها را از ته قلب و دلش می بوسد.

 

نوشته شده در پنج شنبه 6 مهر 1390برچسب:,ساعت 9:26 توسط میلاد| |

امروز ، چرکنویس ِ یکی از نامه های قدیمی را
پیدا کردم!
کاغذش هنوز،
از آواز ِ آن همه واژه بی دریغ
سنگین بود!
از باران ِ آن همه دریا!
از اشتیاق ِ آن همه اشک
چقدر ساده برایت ترانه می خواندم!
چقدر لبهای تو
در رعایت ِ تبسم بی ریا بودند!
چقدر جوانه رؤیا
در باغچه ی بیداریمان سبز می شد!
هنوز هم سرحال که باشم،
کسی را پیدا می کنم
و از آن روزهای بی برگشت برایش می گویم!
نمی دانی مرور دیدارهای پشتِ سر چه کیفی دارد!
به خاطر آوردن ِ خوابهای هر دم ِ رؤیا...
همیشه قدمهای تو را
تا حوالی همان شمشادهای سبز ِ سر ِ کوچه می شمردم،
بعد بر می گشتم
و به یاد ترانه ی تازه این می افتادم!
حالا، بعضی از آن ترانه ها،
دیگر همسن و سال ِ با توبودنند!
می بینی؟ عزیز!
برگِ تانخورده ِ آن چرکنویس قدیمی,
دوباره از شکستن ِ شیشه ی بغض ِ من تر شد!
می بینی... 

 

دوستت دارم

 

تا بی نهایت....

نوشته شده در دو شنبه 4 مهر 1390برچسب:,ساعت 10:59 توسط میلاد| |

روزی مرد جوانی وسط شهری ایستاده بود و ادعا می كرد كه زیبا ترین قلب را درتمام آن منطقه دارد.

جمعیت زیادی جمع شدند. قلب او كاملاً سالم بود و هیچ خدشه‌ای بر آن وارد نشده بود و همه تصدیق كردند كه قلب او به راستی زیباترین قلبی است كه تاكنون دیده‌اند. مرد جوان با كمال افتخار با صدایی بلند به تعریف قلب خود پرداخت.

ناگهان پیر مردی جلوی جمعیت آمد و گفت كه قلب تو به زیبایی قلب من نیست.

مرد جوان و دیگران با تعجب به قلب پیر مرد نگاه كردند قلب او با قدرت تمام می‌تپید اما پر از زخم بود. قسمت‌هایی از قلب او برداشته شده و تكه‌هایی جایگزین آن شده بود و آنها به راستی جاهای خالی را به خوبی پر نكرده بودند برای همین گوشه‌هایی دندانه دندانه درآن دیده می‌شد. در بعضی نقاط شیارهای عمیقی وجود داشت كه هیچ تكه‌ای آن را پرنكرده بود، مردم كه به قلب پیر مرد خیره شده بودند با خود می‌گفتند كه چطور او ادعا می‌كند كه زیباترین قلب را دارد؟

مرد جوان به پیر مرد اشاره كرد و گفت تو حتماً شوخی می‌كنی؛ قلب خود را با قلب من مقایسه كن؛ قلب تو فقط مشتی زخم و بریدگی و خراش است .

پیر مرد گفت: درست است. قلب تو سالم به نظر می‌رسد اما من هرگز قلب خود را با قلب تو عوض نمی‌كنم. هر زخمی نشانگر انسانی است كه من عشقم را به او داده‌ام، من بخشی از قلبم را جدا كرده‌ام و به او بخشیده‌ام. گاهی او هم بخشی از قلب خود را به من داده است كه به جای آن تكه‌ی بخشیده شده قرار داده‌ام؛ اما چون این دو عین هم نبوده‌اند گوشه‌هایی دندانه دندانه در قلبم وجود دارد كه برایم عزیزند؛ چرا كه یاد‌آور عشق میان دو انسان هستند. بعضی وقتها بخشی از قلبم را به كسانی بخشیده‌ام اما آنها چیزی از قلبشان را به من نداده‌اند، اینها همین شیارهای عمیق هستند. گرچه دردآور هستند اما یاد‌آور عشقی هستند كه داشته‌ام. امیدوارم كه آنها هم روزی بازگردند و این شیارهای عمیق را با قطعه‌ای كه من در انتظارش بوده‌ام پركنند، پس حالا می‌بینی كه زیبایی واقعی چیست؟

مرد جوان بی هیچ سخنی ایستاد، در حالی كه اشك از گونه‌هایش سرازیر می‌شد به سمت پیر مرد رفت از قلب جوان و سالم خود قطعه‌ای بیرون آورد و با دستهای لرزان به پیر مرد تقدیم كرد پیر مرد آن را گرفت و در گوشه‌ای از قلبش جای داد و بخشی از قلب پیر و زخمی خود را به جای قلب مرد جوان گذاشت .

مرد جوان به قلبش نگاه كرد؛ دیگر سالم نبود، اما از همیشه زیباتر بود زیرا كه عشق از قلب پیر مرد به قلب او نفوذ كرده بود...

نوشته شده در سه شنبه 3 مهر 1390برچسب:,ساعت 10:40 توسط میلاد| |

نمی دانم کدام نگاهت را به تصویر کشم،

 

کدام بهار وجودت را که سراسر از نور است، به روی بوم آورم...

 

و کدام اقیانوس بی انتهای مهرت را که سرشار از محبت است، با رنگ به روی کاغذ روان کنم..

 

نسیم روح بخش تو تسکین دردهای شبانه ی من است...

 

و خیال روی تو همواره همراه من است...

 

دلم در هوای عطراگین نفسهایت، آرام می گیرد؛

 

 

                                                بتاب بر جسم خسته ام...

 

     بتاب و بسوزان،

 

               فراموشی ها را...

 

                      تاریکی اندوه را...

 

                                                             بی رنگی را...       

 

                    درد را...

 

              آغاز بودن را تجربه می کنند، پیله شکسته های جدا از قفس...    

 

                                          به تو باید رسید تا نور شد

 

                                           و تمام راه، راز ماند تا جاودانه  شد...                 

 

                                               کدام راه مرا به تو خواهد رساند..؟

                                                   چقدر فاصله مانده تا به تو رسید..؟

 

نوشته شده در سه شنبه 2 مهر 1390برچسب:,ساعت 9:23 توسط میلاد| |



عشق چیست؟
اگر خنده است چرا میگریم؟!؟
اگر گریه است چرا میخندم؟!؟
اگر عشق است چرا به ان نمیرسم؟!؟
اگر عشق نیست چرا عاشقم؟!؟
اگر جاوید است چرا روزی 100 بار میمی

نوشته شده در سه شنبه 1 مهر 1390برچسب:,ساعت 9:22 توسط میلاد| |

ای آسمان زیبا امشب دلم گرفته

از های و هوی دنیا امشب دلم گرفته

یک سینه غزق مستی دارد هوای باران

از این خراب رسوا امشب دلم گرفته

امشب خیال دارم تا صبح گریه کنم

شرمنده ام خدایا امشب دلم گرفته

خون دل شکسته بر دیدگان تشنه

باید شود هویدا امشب دلم گرفته

ساقی عجب صفایی دارد پیاله ی تو

پر کن به جان مولا امشب دلم گرفته

گفتی خیال بس کن فرمایشت متین است

فردا به چشم اما امشب دلم گرفته

نوشته شده در چهار شنبه 1 مهر 1390برچسب:,ساعت 9:20 توسط میلاد| |

    

                                        

                        دلم گرفت از این روزها از این روزهای بی نشون 


                            از این همه در به دری از گردش چرخ زمون 


                                 دلم گرفت از ادما از آدمای مهربون 


                            از این مترسکهای بد از همدلهای همزبون 


                          تو هم که بی صدا شدی آهای خدای آسمون 


                            آهای خدای عاشقا توئی فقط دلخوشیمون 


                             آره دلم خیلی پره از غمهای رنگ و و وارنگ


                            از جمله دوست دارم دروغهای خیلی قشنگ 


                           دلم گرفت از این روزها از ادما از آدمای مهربون


                             از تو که با من نبودی از اون خدای آسمون

نوشته شده در چهار شنبه 30 شهريور 1390برچسب:,ساعت 9:17 توسط میلاد| |


Power By: LoxBlog.Com